میدانی چشم هایی که هر روز میان هزاران پیاده رو سو میزند تا شهوتی را خریدار باشد.
چشم هایی که ذات پنهان امثال من را می نمایاند.
چشم هایش.آن چشم هایش با رژلب قرمزی که انگار باز خلقت شهوت را می خواهد یادم آورد.
لب های گردان با ساقهایی که باز خوش ذاتی من را با منطق
فروید اثبات می کند.
وای بر من.وای...
ابهت کاشته بر جوی کنار گذر است حال همیشه ی ماها.
پ.ن:به قول یکی از دوستان(با پوزش).
سلام دوست عزیز.....اِ اینجا چقد قشنگ شده
درست اومدم؟
تو همون آنایی؟
ببخشید دیر بهت سر زدم
ایول به این سلیقه.....پارسی بودن قالبتو میگم
نه جانم کی گفته من آنا هستم.
آنا دوتا کوچه بالاتره.
من مسلم از شیراز.
خیلی جالب بود واسم پستت
اگه آنا بودم بازم همینو میگفتی؟
سلام
پس آنا کو؟
نکنه همون اتفاقی که سر وب من اومدواسه آنا هم
ای بابا
شما آدرس ۲ تا کوچه بالاترو داری بدی ما بریم
من نمیدونم چه اتفاقی سر وب تو اومده.اصلا آنا چه ربطی به من داره.
اصلا آنا کیه.
دو تا کوچه بالا تر دیگه
کار ِت 20
یَکی . . .
به قول بچه های پایین نوکرم.
یعنی نمیدونه نباید وبلاگ رو حذف کنه.
ما هرچی بلدیم از شماست.
من نمی دونم
اگه میدونستم وضع ای نبود.
مسلم جان سلام.
نه بابا خوشم اومد به قول بعضیا هم جنبه مادی داره هم معنوی مثل اینکه تو جفتشو باهم داری خوشم میاد همه جوره هستی.
اون صفر نظری که پایین دو پست پایین تر هست مگه که "افسانه" است.
سلام
زندگی فی نفسه مانند یک بوم نقاشی است
و این با خود توست ، خواه رنگ شادی بر روی آن بکشی یا رنگ غم و اندوه